چقدر بیچاره ایم!

شبکه خبری بی بی سی مستندی در مورد موسی کوسا رئیس بخش امنیتی حکومت سابق لیبی  و  همکاری دولت های انگلیس و لیبی پخش کرد.

این مستند توضیح میداد، این فرد دستور کشتار 1200 زندانی را داده و شخصا در شکنجه معترضان نقش داشته و همچنین بیان میکرد که دولت انگلیس با حکومت لیبی همکاری امنیتی نزدیکی داشته است.

دیشب دلم برای خودمان سوخت که در کشورهای دیکتاتوری زندگی میکنیم و چه بازیهای زشتی که قدرتمندان با ما نمیکنند.

موسی کوسا در ابتدای نبرد لیبی دارائیهایش توقیف شد؛

در میانه جنگ به لندن فرار کرد؛

با نیروهای امنیتی انگلیس همکاری کرد؛

داراییهایش آزاد شد (میلیاردها دلار ثروت)؛

به قطر رفت و زندگی  مخفی را شروع کرد؛

و اینـــــــــــــــــک حقوق بشر!!!!

بی بی سی پیگیر همکاری موسی و انگلیس میشود

بی بی سی نگران حقوق ضایع شده مردم لیبی است

بی بی سی محل زندگی کوسا را لو میدهد

انقلابیون خشمگین و بی فرهنگ احتمالا در به در به دنبال کشتن اون خواهند بود

حال،

موسی کوسا پولها را باید به انگلیس بدهد تا امنیتش را تامین کنند

و سرانجام

موسی کوسا به دست انقلابیون کشته میشود

یا

به دادگاه لاهه منتقل میشود و در آنجا به طرز مشکوکی میمیرد!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از دیکتاتور حمایت میکنند، از حقوق بشر هم حمایت میکنند، پولها را بالا میکشند، دادگاه تشکیل میدهند،  سر به نیست میکنند و ...

و ما چقدر بیچاره ایم.


نوشته ها میمانند.

چند روز پیش رفته بودم وبلاگ قبلیم، یکی با سرچ اومده بود تو وبلاگ، فکر کردم، حتما یکی از متنهای بسیار زیبا و پر ملاتمو خونده و کلی کیف کرده

خودمم کنجکاو شدم برم اون متنو بخونم، مساله ای که توش مطرح شده بود، از اون چیزایی بود که بهشون خیلی علاقه دارم، یه بحث فلسفی در مورد یه رفتار.

با شور و شعف و شادی و غرور و همه روداریهای عالم شروع به خوندن کردم، خوشحال بودم از اینکه این متن مورد توجه قرار گرفته، داشتم میخوندم که به اولین غلط دستوری رسیدم، فکر کنم دو تا ((به)) رو اشتباه استفاده کرده بودم، با خودم گفتم حتما همین یکیه!

چشمتون روز بد نبیته، هر چی جلوتر رفتم، بیشتر شرمنده شدم، آخرش اصلا پشیمون شدم که چرا خوندمش حداقل میذاشتم، یه خاطره خوش برام باقی بمونه که مردم چقدر به خاطر این متن بزرگ مدیون منن|!

عادت ندارم یه متن رو دوبار بخونم، گاهی اوقات پیش میاد اشتباهاتی میبینم و تصحیح میکنم ولی بعد از خوندن اون متن و اینکه این متون در حقیقت تولیدات ما هستن و حتی ماندگارتر از خود ما، به این نتیجه رسیدم که تا حد امکان نوشته ها رو بازخوانی کنم و از دوستای عزیزم در راه رفع این مشکل کمک بگیرم.(دوستان کمک کنید)

این نوشته ها با ما و پس از ما خواهند ماند، چه بسا روزی مورد توجه هم قرار بگیرند پس چه بهتر که نیاز کمتری به تصحیح پیدا کنند.

کسانی همچنان مضراب انسانیت را بر ساز زندگی مینوازند

گاه روزها بی گاه میشوند

حادثه از پس حادثه

فراموشی در پی فراموشی

میگویند مردم  ایران حافظه تاریخی ندارند،

دیروز انفجار ایران را تکان داد، پارسال هم انفجار همه را تکان داد، چندی قبل، هواپیما بدون چرخ جلو فرود آمد، پس از آن هواپیمایی دیگر در آن سوی مرزها آسیب دید و ایراد آن دیگری را مسافر هوشیارش تشخیص داد. پسر آن مرد ... امروز مشکوک درگذشت، معاون فلان بخش رئیسش را با تیر هدف قرار داد.

چند ماه است که میگویند اینترنت میلی میشود و دانشگاه تفکیک.

میگویندک

میخواهند حمله کنند، نخست وزیر قرار است جای رئیس جمهور را بگیرد، اختلاسگر مجازات میشود و ...

امروز  کالا قیمتی دارد و فردا قیمتی دیگر، خشونت در جامعه بیداد میکند و روزی چند نفر به دار  مجازات!!! آویخته میشوند.

لحظه ای از شهر دور میشویم و به طبیعت پناه میبریم، با چند جوان دگرگون حال مواجه میشویم، چه باید کرد؟

اعتیاد بیداد میکند، خبری از ایدز نیست؟؟؟ از فحشا چه بگویم!!

فقر همه جا را گرفته، اخلاق زایل شده!

سران دروغ میگویند و پته هم را روی آب میریزند، جامعه در خود فرو رفته و هیچ علامتی مبنی بر حیات ندارد!

اما

کسانی همچنان مضراب انسانیت را بر ساز زندگی مینوازند

معلمی خود را به آتش میزند،

دیگری خود را غرق میکند

و آن یکی  سپر بلا  میشود.

برای نجات انسانیت.

خبر خوب هم هنوز هست

گوشمان را به بد شنیدن ندهیم عادت

آتشگاه زندگی را بیفروزیم

و دورش زندگی کنیم

حتی در ملکی رو به زوال.

258



بیش از دویست و پنجاه و هشت روز گذشت!

الف و نون میگوید، ایشان در حبس نیستند!

زنده باد میرحسین موسوی

زنده باد مهدی کروبی


برای دیدن کلیپ نقاش اینجا را کلیک کنید.



مغول

دوباره شروع به روایت داستان معروف طوطی و بازرگان کرد، احتمالا این بار هزارم! بود که این داستان را میشنیدم، طبق معمول طوطی غمگین و تنها پیامی حواله دوستان کرد و بازرگان در بازگشت پاسخ ایشان را گفت، بعد طوطی موش مرده بازی درآورد و آزاد شد! این داستان قطعا برای همه شما آشناست در دوران دبستان و راهنمایی و دبیرستان و در جامعه و رسانه و همه و همه، بارها و بارها این حکایت را به همین شکل دیده و یا خوانده اید و همیشه به همان شکل سابق بدون هیچ اتفاق جدید یا روایتی به روزتر!

اکثر داستانهای این گونه ریشه هایی خیلی عمیق دارند، چنانکه بدیع الزمان فروزانفر به این مطلب پرداخته و ریشه بسیاری از داستانهای مثنوی را در آورده است ولی زیبایی هنر مولوی در بازنویسی این داستانها به زبان آن روز ایرانیان بود.

امروز بعد از شنیدن این داستان و حکمتش، ناخودآگاه احساس کردم ما و جامعه مان در همان دوران منجمد شده ایم، نه خودمان دوست داریم روایت جدیدتری از این اتفاق بشنویم و نه اندیشمندمان همت انجام این کار را دارند.

___________________________________________

اثرات حمله مغول بر اخلاق ما

رادیو پیام