مطلب جدید

توی صف بانک شمارم 416 بود

رسول دوست قدیمی هم پشت یکی از باجه های بانک نشسته بود و سرگرم خدمت به خلق ا..

موقع رفتن توی بانک سعی کردم رسول نبیندم

همنجور که نشسته بودم یه آقایی که کارش تموم شده بود، اومد گفت اگر میخوای این شماره رو بگیر و زودتر کارتو انجام بده.

شماره رو با کمال میل گرفتم، روش نوشته شده بود 413!

به خودم گفتم 3 نفر هم سه نفره

وجدان اومد گفت تو سعی کردی رسول نبینت بعد واسه سه نفر میخوای صورت مساله رو پاک کنی

با خودم گفتم هر چه باداباد میشنم تا این سه نفر هم برن.

با جه شماره دو شروع به زدن دکمه شماره خوان کرد

شماره 412

شماره 413

شماره 414

شماره 415

شماره 416

کل زمان انتظار به اندازه یک نفر هم طول نکشید و من میخواستم با یه زبل بازی ساده سه نفر رو رد کنم.

چه کنیم با این زبلستان!!!

فقط داریم همدیگرو فرسوده میکنیم و یه عده  هم چوب بدست به حکم خان روی پل منتظرن،

چرا برای رسیدن به پل این همه عجله داریم؟

ما که میدونیم عاقبتمون روی پل چیه پس این همه عجله و زبل بازی برای چی؟