هم ذات پنداری!!!!

چند روز دیگه، تلویزیون در مصاحبه ای خودمانی با یکی از مسئولان اعلام میکنه:

در فلان تاریخ انبارهای ما کاملا خالی شده بود و ترس تمام وجود ما رو در بر گرفته بود، باور کنید من خودم چند تا شپش رو دیدم که ته انبار داشتن یه قل دو قل بازی میکردن!

به جان اقدس همایون فام، اگر لطف و بزرگی فلانی نبود، در جا سکته مغزی و قلبی میکردم یا اقلا شلوارمو خراب!

ولی  تحت مدیریت آن بزرگ والا مقام من به خودم مسلط شدم و هیچ اتفاقی برام نیفتاد و در حال حاضر  با افتخار تمام اعلام میکنم که همه انبارها پر از مواد اولیه است!

لازم به ذکر نیست که یه بار دیگه به دست ما از شما بهترون، یکی دیگر از گره کوره های عظیم باز شد!

بعد ما هم کف میکنیم که خدا رو شکر چه خطر بزرگی از بالای سرمون گذشت و اگه مدیریت ایشون نبود تو بهترین حالت الان همه گشنگی مرده بودیم!

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت:

اولا این اتفاق در سرزمینهای دور از ایران رخ داده!

ثانیا ما هیچ مشکلی نداریم و حتی یک آخ هم نخواهیم گفت!

ثالثا ما کی باشیم که اصلا نظر بدیم

رابعا به ما چه ربطی داره که انبار خالی شده!

خامسا پس این مملکت کی باید روی آرامشو ببینه!

گفته باشم، این حرفو آقای امنیتی  تو آژانس شیشه ای خطاب به حاج کاظم گفت، خودتونم میدونید که هم حاج کاظم، هم این امنیتی و هم اون امنیتی از بچه های بالا بودن فقط یه خرده اختلاف نظر داشتن و سر این اختلاف یه مزاحمت کوچیک واسه اون همه آدم ایجاد کردن!

بازم گفته باشم، قبلا دلم با حاج کاظم بود الان دلم با هیچ کدوم نیست، فقط اون جانباز رو دوس دارم که گفت، من سر زمین کار میکردم با تراکتور، رفتم جبهه، برگشتم سر همون زمین بی تراکتور!

فکر کنم امروز گرفتن زمین هم در دستور کار قرار گرفته!


والسلام


نظرات 7 + ارسال نظر
ملکوت پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:51 ب.ظ http://malakoot1385.blogfa.com

ما تو جنگیم .

crazy یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ق.ظ

من اشق اون دیالوگ عباس بودم... واقعا فقط همون قشر از میون سبد آقایون بی نصیب موندن!
خدا صبر بده به همه!
امیدی نیست!

زهرا یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:13 ب.ظ http://zaneashegh.blogsky.com

منم یه زمانی دلم با حاج کاظم بود ولی دیگه نیست! همشون از همون بالا هستند و هیچکدوم دلشون برای مردم نمی سوزه.
این خود مردم هستند که باید گلیمشون رو از آب بیرون بکشن.
دقیقا مثل حیوانات مزرعه می مونیم. دور از جون البته. فقط فرقمون در دوپا بودنمون هست............
خدا بهمون رحم کنه............

زهرا دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:31 ب.ظ http://rrosanii.blogsky.com

سلام...

به به دستی هم در طنز دارید که...
از بس ما دست به کف کردنمون خوبه که اوشون هی می آیندو خالی میبنندندو چرت و پِرت به هم میبافند...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اون که بـــــــــــــــــــــــله این اتفاقات همه درسرزمینهای دور می افتد اصلا ایران و چه به این حرفا!!!!!!!!!!!
ثانیا از آنجا که کلا هیچوقت مشکل نداشته ایم آخ گفتن را بلد نیستیم حتی!!!و بلد نخواهیم شد چون به لطف دستهای از ما بهترون و گره های کوری که تند تند باز میکنند مشکلی نخواهیم داشت...
ثالثا...والا ما کی باشیم اصن...
رابعا اینم حرفیه یکی نیست بگه بابا تو که همه چیزت روبه راهه از کار بگیر تا مسکن تا تامین زندگی و مواد غذایی تا...تو چته تو که چیزی از صدقه سر آقایون کم نداری؟دیگه به خالی بودنِ انبار کاری نداشته باش وقتی از هیچ لحاظی کم نداری....
خامسا...نمیدونم واقعا...طبق تاریخ تا به امروز که خیلی روی آرامش رو به خودش ندیده...
منم دلم با هیچکس نیست دیگه...
والسلام...

مهران چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:50 ب.ظ http://silenceofnobody.persianblog.ir/

زمین ما بدون شما
حتی با فرض بودن تراکتور
محصولی جز فراموشین نداره و نداره و نداره.
---
مخلصم رفیق قدیمی.

همسایه پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:01 ق.ظ http://piade.persianblog.ir

دعوا سر لحاف ملاست... یه بمب منفجر کنن توی مملکت همه با هم خلاص بشیم... هر چند که به اون دنیامون هم.... ( خودمو میگم...)

همسایه پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ب.ظ http://piade.persianblog.ir

آپ نمی کنید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد