آخرش ما مسابقه رو بردیم!!!

همیشه این روزا که میاد، بی اختیار یاد بهروز خالی بند میفتم، فکر کنم تو سری اول مجموعه زیر آسمان شهر بود و درست قسمت اولش، بهروز پسر نوجوون همسایه رو گیر آورده بود و داشت براش خالی میبست، خالی بندی بهروز به اوج خودش رسیده بود که یهو یه خلا به وجود اومد، مثلا یکی وارد اون اتاقی شد که بهروز و پسر همسایه توش بودن، بعد از خلا، بهروز یادش رفت که چی داشت میگفت و پسر همسایه، کنجکاو و هاج و واج داشت نگاش میکرد، بهروز، مثه همیشه با انگشتش شروع به خاروندن کلش کرد و خیلی جدی گفت:

آها! آخرش ما مسابقه رو بردیم.

حالا شده، حکایت این روزای دکتر و آقای نظام، که هر اتفاقی میفته، آخرش، مسابقه رو میبرن.


نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ب.ظ http://rrosanii.blogsky.com

سلام
راست میگید...خب این آقایون(نظامو دکتر)همیشه برنده اند البته غیر از این هم نمیشود انتظار داشت مملکتی که با امدادهای غیبی اداره میشود نباید هیشه برنده باشد؟
و خب طبیعیست که وقتی یک انسان خالی بند یک گوش مفت گیر بیاورد تا جایی که متواند میبندد دیگر حالا شما فکرش را کن که همان ادم چندین هزار گوش مفت پیدا کند که تازه صاحب این گوشها با دستو سوت و...همراهیش هم کنند برای چرت و پرتهایی که میگویید...
حالا یکی پیدا شه اون شخصو بگیره...
همیشه اینروزا یاد خیلی چیزا میفتیم بی اختیار گاهی هم با اختیار ...

سودابه چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:14 ق.ظ http://aghagi.persianblog.ir

روزگار غریبى ست دوست من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد