وقتی هشتاد سالمان شد، حتما بیش از آنکه جلو را نگاه کنیم، عقب را خواهیم نگریست
امیدوارم اگر به هشتاد رسیدیم و پشت سر را نگاه کردیم، راضی باشیم.
آقای فرجی دانای عزیز:
من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار ترا ارزانی
گر بر اوج فلکم باید مرد
عمر در گند به سر نتوان برد
شهپر شاه هوا اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت
رفت و بالا شد و بالاتر شد
راست با مهر فلک همسر شد
لحظهای چند بر این لوح کبود
نقطهای بود و سپس هیچ نبود
اهریمنان بالانشین:
سالها باش و بدین عیش بناز
تو و مردار تو عمر دراز
افسوس ما که می خواستیم دنیایی مهربان بسازیم
خود نتوانستیم با هم مهربان باشیم...!
«برتولت برشت»