سلام الله ما کر اللیالی
و جاوبت المثانی و المثالی
علی وادی الاراک و من علیها
و دار باللوی فوق الرمال
دعاگوی غریبان جهانم
و ادعو بالتواتر و التوالی
به هر منزل که رو آرد خدا را
نگه دارش به لطف لایزالی
منال ای دل که در زنجیر زلفش
همه جمعیت است آشفته حالی
ز خطت صد جمال دیگر افزود
که عمرت باد صد سال جلالی
تو میباید که باشی ور نه سهل است
زیان مایه جاهی و مالی
بر آن نقاش قدرت آفرین باد
که گرد مه کشد خط هلالی
فحبک راحتی فی کل حین
و ذکرک مونسی فی کل حال
سویدای دل من تا قیامت
مباد از شوق و سودای تو خالی
کجا یابم وصال چون تو شاهی
من بدنام رند لاابالی
خدا داند که حافظ را غرض چیست
و علم الله حسبی من سؤالی
کاش می شدقلبها آبادبود
کینه وغمها به دست باد بود
کاش می شد دل فراموشی نداشت
نم نم باران هم آغوش نداشت
کاش می شد کاشهای زندگی
گم شوند پشت نقاب بندگی
کاش می شد کاشها مهمان شوند
در میان غصه ها پنهان شوند
کاش می شد آسمان غم گین نبود
رد پای قهر و کین رنگین نبود
کاش می شد روی خط زندگی
با تو باشم تا نهایت سادگی
کاش
این برزخ تمومی نداره انگار
نه راه پیش داره
نه راه پس
و هر لحظه بیشتر ادمو تو خودش فرو می بره .
بعد از همه اون روزها برگشتیم سر نقطه اول .
باید که سرنوشت ، از سر نوشت.